گزارشی از آن شب کذایی و شایعاتی که حتی در لحظهی شهادت نیز دامان دکتر بهشتی را رها نکرد
فهیمه نظری: حول و حوش ساعت ۲۱ شامگاه یکشنبه هفتم تیر ۱۳۶۰ در میان یکی از جلسات هفتگی حزب جمهوری اسلامی که هر یکشنبه برگزار میشد، ۲ بمب قوی در سالن حزب منفجر و منجر به شهادت ۷۳ تن از شرکتکنندگان از جمله دکتر بهشتی رئیس دیوان عالی کشور، دکتر فیاضبخش وزیر مشاور و سرپرست سازمان بهزیستی، چندین نفر از شخصیتهای مهم مملکتی و شماری از نمایندگان مجلس شورای اسلامی شد. این انفجار درست یک هفته پس از عزل بنیصدر از ریاستجمهوری و ورود سازمان مجاهدین خلق به فاز مسلحانه در جمهوری اسلامی به وقوع پیوست، توسط محمدرضا کلاهی عضو نفوذی سازمان مجاهدین خلق به حزب جمهوری اسلامی.
شب واقعه
خبرنگار کشیک شب کیهان که حدود ساعت ۹.۳۰ دقیقه یعنی نیم ساعت پس از باخبر شدن از انفجار خود را به محل حادثه رسانده بود از مشاهدات خود چنین نوشت:
… نیم ساعت از انفجار گذشته بود که دواندوان خودم را به محل حادثه رسانیدم. صدها نفر از مردم تهران در خیابانهای اطراف دفتر مرکزی حزب اجتماع کرده بودند و آمبولانسها بیامان در رفت و آمد بودند. وقتی به چند قدمی محل انفجار رسیدم امدادگران نخستین افرادی را که زیر آوار مانده بودند به آمبولانسها انتقال داده بودند. سقف بتونی دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی بر اثر انفجار بمب به کلی فرو ریخته بود و دهها نفر در زیر آوار مدفون شده بودند. اکثر مجروحین و شهدا که به آمبولانسها حمل میشدند غرق در خون بودند و به هیچ وجه شناخته نمیشدند… در این لحظه بسیاری از مردم در جستوجوی آیتالله بهشتی بودند و یکی از پاسداران گفت که آخرین بار ایشان و حجتالاسلام محمد منتظری را در مقابل در سالن دیده است. لیکن نیم ساعت بعد گفته شد که شیخ محمد منتظری به شهادت رسیده است. (کیهان، دوشنبه ۸ تیر ۶۰)
اعلام نیاز به خون
ساعت ۲۴ شامگاه یکشنبه ۷ تیر ۶۰ و حدود بیش از دو ساعت از انفجار از سوی بیمارستانهای تهران که مصدومین و مجروحین را پذیرفته بودند اعلام شد که به انواع خون نیاز است و به دنبال آن عدهای از مردم در مقابل بیمارستانها جمع شدند تا خون خود اهدا کنند.
خبرنگار خبرگزاری پارس در ساعت یک و ۱۹ دقیقهی بامداد از خیابان ویلا گزارش داد عدهی زیادی از مردم در مقابل ساختمان انتقال خون اجتماع کرده و همچنین جمع کثیری با وانتبار برای اهدای خون به مجروحین حادثهی خونین شب گذشته به این محل عازم شدهاند. (اطلاعات، دوشبه ۸ تیر ۱۳۶۰ ص ۲)
در عملیات نجات مجروحین و مصدومین، اورژانس تهران حدود یکصد نفر از مجروحین را به بیمارستانهای سینا، انقلاب، طرفه و فیروزگر انتقال داد و عدهای نیز توسط سایر ارگانها به دیگر بیمارستانها انتقال یافتند. عملیات نجات تا بامداد دوشنبه ۸ تیر ادامه داشت. شماری از مجروحین نیز به بیمارستانهای جرجانی، نجمیه، بازرگانان، شفا یحیاییان، سوانح شماره ۵ و امیراعلم انتقال داده شدند.
۳۰ دقیقهی بامداد هشتم تیر ۶۰
ساعت ۳۰ دقیقهی بامداد دوشنبه ۸ تیر، خبرنگار سرویس شهری کیهان از محل حادثه گزارش داد:
… دهها تن از ماموران کمیتههای انقلاب اسلامی ۹ و ۱۰، سپاه پاسداران، پلیس، ارتش، دژبان و ماموران نجات و امداد آتشنشانی به همراه گروهی از مردم مسلمان با تلاشی عظیم با بیل و کلنگ و حتی با دست مشغول کنار زدن خروارها خاک و تیرآهن و تکههای بتون و آسفالت سقف هستند تا اجساد شهیدان راه انقلاب اسلامی کشورمان و مجروحان را بیرون بیاورند. محوطهی شمالی حزب جمهوری اسلامی محل یک دنیا تقلا و تلاش است. از اولین لحظات وقوع این فاجعهی دردناک، تاکنون دهها تن مجروح و تعداد زیادی از قربانیان انقلاب خونینمان از زیر آوار بیرون کشیده شدهاند و هنوز هم تلاش ادامه دارد. اغلب دست و پا شکسته و پیکر برخی از این شهیدان در اثر شدت انفجار و فشار آهن و سیمان ناشی از زیر و رو شدن دیوارها و سقف، لهیده شده و قابل شناسایی نیست.
چندین شعله نورافکن از این سو و آن سو بر ویرانههای سالن کنفرانس حزب که حال هر نقطهاش با خون یکی از عزیزان و بازوان انقلاب ممزوج گشته است نورافشانی میکند. دههال لنگه کفش، کیف، عمامههای سفید و سیاه، حتی عینک لابهلای ویرانهها و در لابهلای صندلیهای درهم شکسته و متلاشی شده… اغلب شهیدان و مجروحینی را که از زیر آوار بیرون میآوردند، یا دست و پایشان شکسته و آویزان شده بود و یا اینکه از هم جدا گردیده بود. ضمن این تلاش کسانی که مربوط به ارگانها و نهادهای مختلف بودند سعی میکردند که بتوانند آیتالله دکتر محمد بهشتی را پیدا کنند. خیلیها برای اطلاع از سرنوشت این مرد بزرگ و امید امام امت بیتاب بودند. حتی کسانی که تمام تنشان زیر خروارها آهن و سیمان و خاک و خاشاک بود و فقط سرشان بیرون بود. در همان حال به محض اینکه میتوانستند در زیر نور نورافکنها افرادی را که به کمک آنها آمده بودند ببینند نالهکنان اولین سوالشان این بود که «دکتر چطور شد؟ آیا ایشان سالم هستند؟» برخی دیگر از مجروحان که از شدت رنج و درد در تب و تاب بودند شروع به شعار دادن میکردند و با صدایی که بهسختی شنیده میشد فریاد میزدند: «اسلام پیروز است» یکی دیگر میگفت: «این جنایت بنیصدر است» (کیهان، دوشنبه ۸ تیر ۶۰)
بهشتی در هنگام شهادت نیز آماج حملات بود
نکتهی قابل تامل در ساعاتی پس از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی شایعاتی بود که دربارهی دکتر بهشتی و بهراحتی توسط برخی نقل میشد؛ شایعاتی از جنس همانهایی که مجاهدین خلق از زمستان سال ۵۹ شروع به ترویجش کرده بودند و نتیجهاش شده بود شعارهایی مثل «بهشتی بهشتی طالقانی رو تو کشتی» یا «بهشتی بهشتی، تو تجریش خونه داشتی»! گزارش خبرنگار کیهان که در آن شب کذایی بر سر آوار ایستاده بود، گواهی است بر این مدعا:
«با تمام تلاشی که تا این ساعت (۱ و نیم بامداد دوشنبه ۸ تیر) شده است هنوز کسی با آقای دکتر بهشتی مواجه نشده است. عدهای گفتند ایشان جان سلامت بردهاند و فقط قسمتی از سرشان مجروح شده که به بیمارستان منتقل شدهاند. عدهای دیگر میگفتند که خیر ایشان قبل از انفجار از محل سالن خارج شدهاند. ولی آنچه مسلم بود مسائلی که مطرح میشد خبر از فاجعهی عظیمتری را میداد و آن شهدات این رادمرد بزرگ دین و سیاست بود و سرانجام این حقیقت تلخ تایید شد و خارج از محیط پرخاکوخون محل حادثه تایید و اعلام شد.» (کیهان، دوشنبه ۸ تیر ۶۰)
حامد صرافپور، یکی از اعضای جداشدهی سازمان مجاهدین خلق دربارهی تلاش مجاهدین بر ساخت و دامن زدن به شایعات بر علیه دکتر بهشتی در آن مقطع چنین نوشته است:
من (نگارنده) آن زمان در کلاس سوم راهنمایی، یکی از هزاران میلیشیای دانش آموزی این تشکیلات بودم و به یاد میآورم که چگونه مسعود به ما میآموخت که آیتالله بهشتی با «آمریکاییها» زد و بند دارد و میخواهد دوباره ایران را به دامان امپریالیسم بیندازد و ما را وابسته به بیگانگان نماید. کمتر زمانی بود که اینگونه تحلیلها و آموزشهای تشکیلاتی به خورد ما که نوجوانانی پرشور و تحت تأثیر انقلاب بودیم، داده نشود و ما را نسبت به حزب جمهوری اسلامی و در رأس آن دکتر بهشتی دچار نفرت و کینه نکنند. از آنجا که همهی ما به مسعود اعتماد کامل داشتیم، بدون ذرهای شک و شبهه، و بدون تحقیق، هر روز بیش از پیش از آیتالله بهشتی دچار نفرت میشدیم و شکاف خودساختهی سیاسی و ایدئولوژیک با او را مدام عمیقتر میکردیم. مسعود کاری کرده بود که مطلقا نتوانیم و نخواهیم سخنان مسئولین این حزب را هم بشنویم، بخوانیم و یا گوش کنیم… در چنین فضایی، سازمان ما را از زمستان ۱۳۵۹ وارد پروژهی دیگری کرد که طی آن میبایست تمام خیابانها، کوچهها و مدارس شهر را با شعار فریبنده و دروغین «بهشتی به هایزر، عضو سیا، چه گفتی» پر میکردیم (مسعود رجوی مدعی بود که آیتالله بهشتی حین ملاقات با ژنرال هایزر، برای کشیدن دوباره ایران به زیر چتر وابستگی به آمریکا توافق کرده است). به این ترتیب من و صدها دانشآموز ناآگاه میلیشیا، برای یک پروسهی چندروزه کارمان خرید ماژیک و اسپری رنگ برای نوشتن اینگونه شعارها در مدرسه و کوچههای شهر بود…». (پایگاه اینترنتی انجمن نجات، چهارشنبه ۷ تیر ۱۴۰۲)
دکتر بهشتی به محمد منتظری گفت چقدر سیگار میکشی؟
خبرنگار میدانی کیهان که در شب واقعه در محل حادثه حضور پیدا کرده بود، در بین انبوه جمعیت یکی از اعضای حزب را شناخت. این شخص که خود را دزفولی عضو حزب جمهوری خوزستان و رابط استان معرفی میکرد با صدایی لرزان تعریف کرد که: «من در این لحظات اینجا بودم. به اتفاق گروهی از برادران حزب و تنی چند از شخصیتها نماز مغروب و عشا را به امامت آیتالله دکتر بهشتی خواندیم. پس از پایان نماز در حالی که آیتالله دکتر بهشتی به طرف سالن کنفرانس حرکت کردند من نیز به همراه دیگران پشت سر ایشان حرکت کردیم. جلوی در سالن آیتالله دکتر بهشتی رو کردند به آقای محمد منتظری که مشغول سیگار کشیدن بودند، با خنده گفتند چقدر سیگار میکشی؟ و سپس حجتالاسلام شهید محمد منتظری را به سوی خود دعوت کردند و شروع به صحبت با او کردند. من به اتفاق دو تن از دوستانم تصمیم گرفتیم برویم بیرون شام بخوریم. هنوز حدود ۱۰ دقیقه از خارج شدن ما نگذشته بود که ناگهان صدای انفجار مهیبی شنیدیم. با شتاب خود را به طرف در شرقی حزب رساندیم و مشاهده کردیم که سقف سالن کاملا فرو ریخته است.» (کیهان، دوشنبه ۸ تیر ۶۰)
فرمانده سپاه تهران چه گفت؟
جبروتی فرماندهی وقت سپاه تهران نیز که با سر و رویی خاکآلوده تلاش میکرد مجروحان را نجات دهد، توانست چند کلمهای دربارهی این فاجعهی دردناک حرف بزند. او به خبرنگار کیهان گفت:
دقایقی پس از حادثه گروهی از برادران سپاه به محل اعزام شدند و من نیز بلافاصله خود را به محل رساندم تا هرچه زودتر در معیت برادران پاسدار، پلیس، ارتشی و دژبان و آتشنشانی مجروحین را از زیر آوار بیرون بیاوریم. وقتی یک مجروح را از زیر آوار بیرون میآوردیم در حالی که شدیدا دچار درد و رنج بود لب به شعار باز میکرد و میگفت: «اسلام پیروز است» یکی دیگر میگفت: «از دکتر بهشتی چه خبر؟» و این واقعا حیرتآور بود، او دستش شکسته و شدیدا مجروح شده بود، ولی در آن لحظه از خود غافل و به یاد آیتالله دکتر بهشتی بود و این واقعا قابل تقدیر و تحسین است. یک مجروح دیگر را پس از اینکه حدود نیم ساعت تلاش کردیم تا از زیر خروارها خاک و سنگ و آهن بیرون بیاوریم و به هر حال این مرد مجروح نیز از زیر خاک بیرون کشیده شد میگفت این جنایت بنیصدر است. مقداری که پیشروی کردیم از زیر آوار یک دست را از زیر خاک دیدیم که دارد تکان میخورد ولی بقیهی بدن او پیدا نبود. در آن لحظات کاری به این نداشتیم که چه کسی را نجات میدهیم هدف ما این بود که تلاش کنیم هرچه زودتر مجروحین را به بیمارستان برسانیم. (کیهان، دوشنبه ۸ تیر ۶۰)
هجوم مردم با بیل و کلنگ
خبرنگار حاضر بر سر آوار آنسوتر چشمش به یک فرد خاک و خلی تکیهداده به ماشینی افتاد و سریع به سمت او دوید تا روایت او را نیز بشوند، نامش حسین سعادتیار و استاد بنایی بود. گفت:
ساعت حدود ۸ و ۴۰ بعدازظهر [شامگاه یکشنبه ۷ تیر ۶۰] بود، من در خانهام واقع در صادقیه آبمنگل پای تلویزیون نشسته بودم و به اخبار گوش میکردم که ناگهان صدای انفجار مهیبی را شنیدم با شتاب موتورسیکلتم را از خانه بیرون آوردم و خود را به میدان بهارستان رساندم. در آنجا دیدم که یک نفر فریاد میکشد «بیل و کلنگ بیاورید، حزب جمهوری منفجر شده» من بلافاصله به خانهی خواهرم که نزدیکتر و در خیابان گوته قرار دارد رفتم و چندین بیل و کلنگ برداشتم و با شتاب خود را به محل حزب رساندم. در این لحظه هرکس که وارد میشد یک یا چند بیل و کلنگ همراه داشت و با کمک ماموران پلیس و برادران سپاه پاسدار و سربازان و درجهداران ارتش و نیروهای امداد آتشنشانی شروع به پس زدن خاک و سنگ و بیرون آوردن اجساد و مجروحین کردیم. این مرد گفت در لحظات اول ۴ نفر را که در مدخل در ورودی سابق سالن زیر آوار مانده بودند بیرون کشیدیم. یکی از آنها چنان دست و پایش در صندلی پرس شده بود که بهسختی موفق به بیرون آوردن آن از صندلی لهیده شدیم. (کیهان، دوشنبه ۸ تیر ۶۰)
مواد منفجره از داخل کار گذاشته شده بود
سرهنگ وحید دستگردی ریاست وقت شهربانی جمهوری اسلامی ایران که دقایقی پس از این حادثه خود را به محل رسانده و بر کار و تلاش ماموران شهربانی و پلیس تهران نظارت مستقیم میکرد دربارهی تعداد مجروحین و شهدا به خبرنگار میدانی کیهان گفت:
من ساعت ۹.۵ بعد از ظهر خود را به محل حادثه رساندم و تا این ساعت ۱۲.۵ شب بیش از ۹۰ نفر از زیر آوار بیرون آورده شده است. مواد منفجره مورد استفادهی ضدانقلابیون فوقالعاده قوی بوده است ولی معلوم نیست چگونه آن را در داخل سالن کار گذاشته بودهاند. همانطور که میبینید ساختمان به طرف شرق ریزش کرده و طرف غرب آن که دیوار یک مدرسه است تقریبا سالم است و این نشان میدهد که مواد منفجره از داخل کار گذاشته شده است چون اگر غیر از این بود کلیهی ساختمان به طرف حیاط (قسمت شرقی) پخش نمیشد. (کیهان، دوشنبه ۸ تیر ۶۰)
ساعت ۱.۵ بامداد ۸ تیر ۶۰ یکی از ماموران پلیس در این باره گفت: «… تا این ساعت (۱.۵ بامداد) ۹۲ شهید و مجروح از زیر آوار بیرون آورده شده که به بیمارستانهای مختلف و پزشکی قانونی انتقال داده شده است.» (کیهان: دوشنبه ۸ تیر ۶۰)
اظهارات رئیسپلیس تهران
سرهنگ مصحفی رئیسپلیس تهران هم که ۱۵ دقیقه پس از اطلاع از ماجرا خود را به محل حادثه رسانده، بود در حالی که آستینهایش را بالا زده و در تکاپو برای بیرون کشیدن اجساد و مجروحان از زیر آوربود، اظهار داشت:
در ساعت ۹ به وسیلهی بیسیم اعلام شد که انفجار مهیبی در اطراف سرچشمه شنیده شده است. و پس از بررسی متوجه شدیم که دفتر حزب منفجر شده است. بلافاصله اعلام آمادهباش کردیم و خود به همراه گروهی از ماموران پلیس در محل حاضر شدیم. با کمک برادران پاسدار کمیته و سپاه یک کامیون را که داخل آن مملو از میز و صندلی بود و وسط محوطهی حیاط متوقف بود کنار کشیدیم و سپس اتومبیلها را نیز از صحنه خارج کردیم تا راه برای فعالیت جرثقیلها و بولدوزرها آماده شود. از سوی دیگر از آتشنشانی و امداد و بیمارستانها و کلانتریها کمک خواستیم. خوشبختانه نیروهای کمکی و امداد پزشکی و امداد و نجات آتشنشانی خود را خیلی زود به محل رساندند. از سوی دیگر با اینکه شب بود تعداد زیادی جرثقیل از طرف شرکتهای حمل و نقل به محل فرستاده شد و لحظاتی بعد نیز تعدادی بولدوزر به محل رسید و فعالیت برای نجات مجروحان و مصدومان آغاز شد. از سوی دیگر مراتب به اطلاع ریاست شهربانی رسید که مراتب را به کلیهی مراکز اعلام کنند. حدود یک ساعت پس از حادثهی دلخراش انفجار جانشین ریاست ستاد مشترک ارتش با بیسیم تماس گرفتند و ضمن اعلام آمادهباش به نیروهای مسلح گفتند بیمارستانهای ارتش برای پذیرش مجروحین و مصدومین آماده هستند. و پس از آن گروهی از برادران ارتشی خود را به محل رساندند و کنترل نظم را به عهده گرفتند و از ورود و خروج افراد غیر به داخل ساختمان حزب جلوگیری به عمل آوردند. قسمتی از نیروهای نظامی نیز در معیت برادران پلیس و پاسدار و دژبان و همچنین نیروهای مردمی، با فداکاری قابل تحسینی شروع به فعالیت کردند. ولی متاسفانه تعداد زیادی از شخصیتها و کسانی که در تالار سخنرانی حضور داشتند در اثر این عمل ضدانقلابی عمال آمریکا شهید شدند. ولی روی هم رفته عدهی زیادی با کمک نیروها نجات یافتند که به بیمارستانهای مختلف انتقال داده شدند. از سوی دیگر دکتر عارفی وزیر بهداری و بهزیستی نیز در محل حضور یافتند و از طریق بیسیم اعلام شد که کلیهی بیمارستانها به حال آمادهباش درآمده و منتظر پذیرش مصدومان و مجروحان هستند. از سوی دیگر به دستور ایشان گروهی از متخصصان بیهوشی و جراحی همراه با دستگاههای اکسیژن به تلاش برای نجات جان مجروحان پرداختند و عدهی زیادی از مجروحان را در داخل آمبولانسهای مجهز اورژانس تهران که حضور فعال در صحنهی حادثه داشتند جراحی و سپس به بیمارستانها انتقال دادند. وقتی من وارد شدم کلیهی ساختمان محل سخنرانی حزب ویران شده بود و سنگ و آجر و آهن و تکههای بتنی ستونها تا وسط حیاط پخش شده بود. اولین جسدی که دیدم متعلق به شخصی بود که تکهتکه شده بود و در نزدیکی در سابق سالن افتاده بود. (دوشنبه، ۸ تیر ۶۰)
۲۵۹۵۷
آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "گزارشی از آن شب کذایی و شایعاتی که حتی در لحظهی شهادت نیز دامان دکتر بهشتی را رها نکرد" هستید؟ با کلیک بر روی فرهنگ و هنر، به دنبال مطالب مرتبط با این موضوع هستید؟ با کلیک بر روی دسته بندی های مرتبط، محتواهای دیگری را کشف کنید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "گزارشی از آن شب کذایی و شایعاتی که حتی در لحظهی شهادت نیز دامان دکتر بهشتی را رها نکرد"، کلیک کنید.